کد مطلب:42329
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:12
فرزدق كيست؟
همّام بن غالب بن صعصعه تميمي، مكنّا به ابوفراس و مشهور به فرزدق، شاعر معروف عرب است كه در وصف شعر او گفته اند:«اگر او نبود، يك سوم لغت عرب از ميان مي رفت.» وي ديواني مشهور دارد. فرزدق در سال 110ق.در بصره درگذشت.
فرزدق به اهل بيت پيغمبر((صلي الله عليه وآله)) ارادتي خاص داشته و ماجراي زير از او مشهور است: هشام بن عبدالملك مروان در دوران خلافتش به حج رفت. در حال طواف هر چه كوشيد دست خود را به حجرالاسود برساند، از بسياري جمعيت نتوانت. كنار طوافگاه، منبري به پا كرده بود و شاميان پيرامونش بودند. ناگهان امام سجاد((عليه السلام)) با چهره اي نوراني و بوي خوش وارد طواف شد. مردم از هيبت آن حضرت راه را برايش مي گشودند. آن حضرت به راحتي طواف كرد تا به حجرالاسود رسيد. صف شكافته شد و به آساني حجر را لمس كرد. اين صحنه ناظران را شگفت زده ساخت. مردي شامي از هشام پرسيد:«اين كيست؟» هشام براي اين كه شاميان او را نشناسند، گفت«نمي دانم!» فرزدق، كه در آن جا حاضر بود، از اين گفتار هشام به خشم آمد و بالبداهه قصيده اي شامل بر 41بيت بسرود و در جمع ايراد كرد كه مطلع آن چنين است:
هذا الذي تعرف البطحاء وطائة والبيت يعرفه و الحلّ و الحرم
هشام چون اشعار فرزدق را شنيد، به خشم آمد و جايزه او را قطع كرد و به وي گفت:«چرا چنين شعري در مدح من نگفتي؟!» فرزدق گفت:«توجدّي مانند جدّ او و پدري چون پدرش و مادري مانند مادرش بياور تا چنين شعري برايت بگويم.» هشام دستور داد وي را در عسفان، ميان مكّه و مدينه، زندان كردند. امام سجاد((عليه السلام)) چون ماجرا را شهيد دوازده هزار درهم براي او فرستاد و فرمود:«ما را معذور دار كه اگر بيش از
ـ13ـ
اين مي داشتيم، مي داديم.» فرزدق آن را نپذيرفت و گفت:«من اين اشعار را براي رضاي خدا و پيغمبر گفته ام و انتظار صله نداشته ام.» حضرت فرمود:«مي دانم و عمل تو مقبول است، ولي به حقّي كه بر تو دارم، بايد قبول كني.» فرزدق پذيرفت و در زندان اشعاري در ذم هشام سرود. هشام خبردار شد و او را آزاد كرد و به روايتي، وي را به بصره تبعيد نمود.
(بخش پاسخ به سؤالات )
ـ14ـ
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.